رشد صراحت در بیان احساسات
اینکه حرف دل، تفکرات، نیازها، خواستهها و احساسات خود را بگوییم، بهخودیخود اصلاً چیز بدی نیست و اتفاقاً بسیار هم خوب است و هرچه در دنیا جلوتر آمدهایم این موضوع تحت عنوان «صراحت» بیشتر و بهتر رشد کرده است. اما نحوه بیان احساسات خیلی مهم و تأثیرگذار است. صراحت داشتن بهظاهر عالی است ولی همیشه هم در شرایط واقعی کارایی ندارد و اگر بد بهکاربرده شود معمولاً طرف مقابل به احساسات یا نظرات شما گوش نمیدهد. پس چگونگی انجام آن اهمیت زیادی دارد.
جملات «احساس میکنم که ….»
چگونه احساساتتان را بهگونهای ابراز کنید که دیگران به شما گوش دهند؟ بگذارید با مثالی توضیح دهم. این دو جمله را در نظر بگیرید:
1- «ناراحت هستم»
2- «تو مرا ناراحت کردهای»
اینها دو نوع کلی از بیان احساسات و نظرات هستند. یک مدل با ضمیر «من» و یک مدل با ضمیر «تو».
چنانچه حدس میزنید که جملات با ضمیر «من» نحوه درست بیان هستند کاملاً درست حدس زدهاید. جملات «تو» سرزنشگرند و باعث میشوند دیگران حالت تدافعی بگیرند. اما در جملات «من»، شما در عین اینکه فکر و احساس خود را به دیگران منتقل میکنید مالکیت آن را نیز میپذیرید. مثلاً:
«راستش را بخواهی حس میکنم مؤاخذه شدهام» یا «امیدی ندارم» یا «احساس تحقیر شدن میکنم» یا «الآن احساس ناراحتی میکنم» و… همانطور که مشاهده میکنید اینگونه جملات بسیار سادهاند. ولی در شرایط واقعی بهدقت زیادی نیاز دارید.
یک مثال واقعی…
فرض کنید دوستتان به شما میگوید: «تو خیلی لجبازی! همیشه فکر میکنی حق با توست!» کدامیک از جملات زیر جمله درستی با مضمون «احساس میکنم که …» است؟
- احساس میکنم تو مثل یک احمق رفتار میکنی.
- احساس میکنم تو اشتباه میکنی. من لجباز نیستم و فکر نمیکنم همیشه حق با من است.
- احساس میکنم تو داری درباره من قضاوتی نادرست میکنی.
- احساس میکنم تو همیشه عصبانیام میکنی.
- الان کمی احساس ناراحتی میکنم.
چهار پاسخ اول شاید در ظاهر جمله «احساس میکنم که…» به نظر بیایند اما اینگونه نیست و جملات با ضمیر «تو» بهحساب میآیند. آنها بهجای توصیف احساس شما، رفتار بد طرف مقابل را نشان میدهند. فقط در جمله آخر شما بدون حمله به روبرویی احساسات خود را بیپرده بیان میکنید. نکته مهم این است که درنهایت باید واژه «تو» در ظاهر و باطن جمله ما نباشد.
البته با این روش هم ممکن است گاهی دیگران حالت تدافعی به خود بگیرند که در این موقع باید بدانید یا جمله شما بیشازحد قوی بوده یا روبرویی خیلی زودرنج است و در این حالت باید سریع از مهارتهای شنیداری استفاده کنید چون طرف مقابلتان هنوز آمادگی شنیدن صحبتهای شمارا ندارد.
ترس از بیان احساسات
شاید همه همعقیده باشند که باید احساسات خود را مستقیم و بیپرده بیان کنند، اما بیشتر افراد بنا به دلایلی متعدد، هنگام مشاجره در شرایط واقعی از عبارت «احساس میکنم که…» استفاده نمیکنند. شاید در آن لحظه حس میکنند درست نیست احساساتشان را بیان کنند یا شاید نگران باشند مبادا احمق یا احساساتی به نظر برسند.
این نگرانی تا حدی طبیعی است و نحوه بیان احساسات در شرایط مختلف متفاوت است. در شرایط کاری برای بیان احساسات از کلمات ملایمتری استفاده کنید. مثلاً اگر با یکی از همکارانتان اختلاف پیداکردهاید بهجای آنکه بگویید احساس ناراحتی، تنفر و عصبانیت میکنید از کلماتی مانند ناآرامی و پریشانی استفاده کنید.
واقعیتی مهم درباره تصویر ما از دنیای رمانتیک و عاشقانه
برعکس روابط کاری که گفتیم ملایمتر ابراز احساس کنید، در مواجهه با همسر یا فرزند یا دوست صمیمی خود صمیمانهتر و روراستتر باشید. برخی افراد ازاینرو از بیان احساسات خود امتناع میکنند که الگوی ذهنی غلطی درباره ذهنخوانی دارند! شاید این موضوع برای شما هم پیشآمده باشد و البته متأسفانه موضوعی فراگیر است.
شاید با خود بگویید اگر کسی بهراستی عاشق و علاقهمند به من باشد و واقعاً به من اهمیت بدهد، میداند که من چه میخواهم و چه حسی دارم و نیاز نیست به او بگویم.
این عقیده خیلی جذاب و رمانتیک است و بهظاهر خیلی افراد آن را قبول دارند. اما بیشتر در دنیای رمانها و فیلمهای سینمایی تخیلی کاربرد دارد! تنها در دنیای ایدهآل و فانتزی است که نیاز نداریم به دیگران بگوییم چه میخواهیم و چه حسی داریم چون آنها بهقدری حساساند که خودشان این را میدانند!
اما به خاطر بسپارید در دنیای واقعی دیگران نمیتوانند به شما بگویند چه احساسی دارید و چه فکر میکنید. هرچقدر هم عاشق شما باشند. این ایده شاید در مقایسه با فیلمهای عاشقانه چندان جذاب و رمانتیک نباشد اما بهتر از این است که منتظر بمانید تا دیگران فکر شما را بخوانند!
نکتهای در مورد عصبانیت و بیان احساسات منفی
بیان عصبانیت و برخی احساسات منفی گاهی برایمان واقعاً سخت است و یا بهنوعی از بیان آنها ترس داریم. این مسئله میتواند دلایل زیادی داشته باشد مانند اینکه از بچگی به ما گفته باشند که «اگر بهراستی کسی را دوست داشته باشیم نباید هرگز با او مشاجره یا دعوا کنیم»! این مدلهای ذهنی شاید جذاب به نظر برسند ولی در دنیای واقعی کاربردی ندارند.
کارل یونگ روانشناس معروف برای همه ما دو بُعد مثبت و منفی قائل است. او میگوید ما یک بعد تاریک و بُعدی دوستداشتنی داریم و اصولاً برای سلامتی روانی هر دو لازم هستند، ولی برای ما سخت است بپذیریم انگیزههای خودخواهانه یا کینهتوزانه هم داریم و به خاطر همین اکثراً بُعد تاریک خود را مخفی نگه میداریم. درواقع هرچه بیشتر آن را پنهان یا سرکوب کنیم قدرتمندتر و تشنهتر میشود.
اما داشتن احساسات منفی کاملاً طبیعی و نرمال است و هرچقدر هم که تلاش کنید نباید انتظار داشته باشید این احساسات از شما دور شود. همه ما گاهی ناامید، ناراحت و یا عصبانی میشویم و بهتر است بهجای سرکوب احساسمان یا حمله کردن و خشونت فیزیکی، آن را درست بیان و ابراز کنیم. یعنی به شیوهای محترمانه و آنهم پس از استفاده از مهارتهای شنیداری. یعنی اول به دیگران گوش دهید تا آنها هم حاضر باشند به شما گوش دهند.
خیلی مطلب جالبی بود ازتون ممنونم