دعوتی برای درمان قطعی دردها
به جای سرکوب آن ها
.
.
ما متاسفانه عادت کردهایم مسائل روحیمان را بهجای درمان، فقط سرکوب یا راحتتر بگویم ماستمالی کنیم! با ندیدنِ یک مسئله، آیا آن مسئله حل میشود؟! قطعا نه. فقط تهنشین میشود. مثل خاکی که تهِ بطری آب تهنشین شده. در ظاهر، آب تمیز است. اما یک تکان کافی است تا خاک به تمام نقاط آب برسد و آن را گِل کند. اما اگر آب را تصفیه کنیم چه؟ آبی که تصفیه شده و تمیز است هم با تکان دادن گِل میشود؟! مسلماً نه.
این کتاب دعوتی است برای حرکت به سمت «تصفیه» و «درمانِ» قطعی، نه «تهنشین» کردن و «سرکوب» کردن مسائل.
..
مکانیزمی به نام درد
درد چیست؟ بگذارید ابتدا با دردهای جسمی شروع کنیم. درد در جسم چیست؟ درد جسمی، یک سیستم زیباست که خالق ما در ما طراحی کرده تا بهوسیله آن به امراض و مشکلات جسممان آگاهی پیدا کنیم.
مثلاً مادر من کمرش درد گرفت و وقتی نزد دکتر بُردیم پس از معاینه و انجام MRI گفتند 2 تا از مهرههای کمرش شکسته است و باید عمل شود. وگرنه آن مهرههای شکسته باعث صدمه به نخاعش خواهند شد.
خُب اگر درد نباشد ما متوجه وجود بیماری و مشکل در سیستم بدنمان نخواهیم شد. کسانی که سالها مواد مخدر مصرف کردهاند، وقتی که ترک میکنند، درابتدا با امراض مختلف روبرو میشوند! نه اینکه امراض تازه ایجادشدهاند. نه. فقط اینکه بهواسطه ی مواد مخدر، سیستم «درد» در ما یک جورایی قطع میشود و انگار دائم داریم مُسکن مصرف میکنیم.
مُسکن گاهی برای دردهای جزئی کارساز است، اما بسیاری از بیماریها با مُسکن درمان نمیشوند! چون کار مُسکن اصلاً درمان نیست! کارش فقط التیام بخشیدن است.
پس اگر مکانیزم و سیستم درد نبود، چهبسا خیلی زود با بیماریهای ساده، جان خود را از دست میدادیم.
تابهحال دیدهاید که کسی به شما بگوید: «این دردی که بهطور پیوسته دارای را وِل کن و بهش فکر نکن و بریزش دور و اون وقت تو خوب میشی؟!!» مثلاً کسی که مسموم شده و دلدرد شدیدی دارد، کسی که در تصادف پایش شکسته و درد پایش شدید است، کسی که سردرد مداوم و بدی دارد که ناشی از یک غده است یا مثلاً کسی که دستش درد گرفته و قادر به انجام هیچ کاری با آن نیست و …
معمولاً اگر خیلی شرایط اضطراری باشد سریعاً با آمبولانس یا خودمان به درمانگاه و بیمارستان میرویم و یا از یک پزشک متخصص وقت میگیریم تا ببینیم اصطلاحاً «چه مان» است و چه بیماریای داریم.
هیچکس در شرایط فوق نمیگوید: «ببین به دردت فکر نکن سعی کن به چیزای خوب فکر کنی و اونوقت خودش خوب میشه!!» پایِ شکسته، غده ی در سر، معده ی مسموم، دستِ آسیبدیده و … همه و همه نیاز به مداوا و درمان دارند. نیاز به عمل جراحی یا یک روش درمانی. و تا درمان نشود، خوب نمیشود.
این مفهوم در جسم ما خیلی ساده است و هرروز ما همین کارها را میکنیم. برایمان کاملاً جا افتاده و طبیعی است که کسی که مشکل و درد دارد باید به دکتر مراجعه کند و درمان شود. اگر به دکتر هم مراجعه نکند بالاخره خودش یک روش درمانی برای خودش اتخاذ میکند!
همانطور که در جسم و بدن ما مکانیزم و سیستم دقیق درد وجود دارد، در روح و روان ما هم این قضیه صادق است. یعنی چه؟
یعنی اینکه ما یکسری دردهای روحی داریم. مثل غم، غصه، ناراحتی، اضطراب، افسردگی، تنبلی، ناامیدی، خشم، حسادت، و …
همانطور که دردهای جسمی یک سیستم هشداردهنده و آگاهیدهنده هست،
دردهای روحی هم میخواهد به ما بگوید مشکل و بیماریای در روح ما وجود دارد.
برای دردهای جسمی چه میکردیم؟ پیش طبیب و دکتر میرفتیم و یا به هر طریق یک روش «درمانی» را به کار میگرفتیم. حتی شده یک درمان مندرآوردی و خودسرانه! اما همانطور که گفتم کسی نمیگوید درد پایت را بیخیال شو یا بهش فکر نکن خودش خوب میشه!
پس چطور گاهی دربارهی دردهای روحی اینطور فکر میکنیم؟! «بهش فکر نکن خوب میشه؟!!! بیتفاوت باش خوب میشه؟!!»
دردهای روحی آمده اند تا ما را آگاه کنند که مشکلی وجود دارد. پس یعنی چه که به غمت فکر نکن؟! خیلی خندهدار نیست؟! آیا این مثل همان حکایت خاکِ تهنشین در آب نیست؟ آیا این سرکوب نیست؟ چرا هست. با ندیدنِ «درد» که درد درمان نمیشود! سر چه کسی را میخواهیم گول بزنیم؟! مگر بچه شدیم؟! نیمه ی پر لیوان را ببین!! باشد! اما آنوقت مشکل نیمه ی خالی لیوان من حل میشود؟! قطعاً نه. پس اگر دردهای جسمی را باید درمان کنیم دردهای روحی را هم باید درمان کنیم.
نکته ی مهم این است که درد یک سیستم آلارم دهنده و هشداردهنده است. درد که خودِ مشکل نیست. یادتان هست که درد کمر مادر من فقط یک نشانه بود؟ ممکن بود از دیسک باشد، مهره، نخاع و یا جاهای دیگری که من نمیدانم! اما این را میدانم و میدانید که:
درد، نشانه ی بیماری است، نه خودِ بیماری.
شما اگر سردرد داشته باشید و نزد دکتر بروید، آیا بهمحض اینکه گفتید سرتان درد میکند، دکتر برای شما نسخه مینویسد؟! نه. چرا؟ چون ممکن است به هزار دلیل شما سردرد داشته باشید. ممکن است از سینوسهایتان باشد، شاید میگرن داشته باشید، شاید کار یک غده سرطانی باشد، شاید آب کم میخورید و شاید هم مشکل از چشمهایتان باشد و… خب چه فرقی میکند؟ واقعاً فرقی نمیکند؟!! هم من هم شما میدانیم که خیلی فرق میکند. اگر از چشمتان باشد یک درمان دارد، اگر میگرن باشد درمانی دیگر. متوجه منظورم میشوید؟
پس هر مرض و بیماریای درمانی جداگانه و مخصوص به خود را دارد. بنابراین درد فقط یک نشانه است، خودِ بیماری نیست.
برگردیم سراغ دردهای روحی مثل یأس، اضطراب، خشم، عدم تمرکز، اندوه و … اینها هم نشانه هستند نه خود مشکل. شما ممکن است به هزار دلیل خشمگین شوید. به هزار دلیل اندوهگین، تنبل، مضطرب یا بیتمرکز باشید. پس ما یک روش کلی برای درمان خشم نداریم! یک روش کلی برای درمان افسردگی، اضطراب، تنبلی و عدم تمرکز نداریم. همان طور که یک روش کلی برای درمان سردرد نداریم. خیلی خندهدار است که کتابهای زیادی درباره درمان خشم، تنبلی یا اضطراب نوشتهشده! آخرش هم معمولاً درمان نمیکنیم. نهایتا فقط کنترل و یا بهتر بگویم سرکوب میکنیم!
پس دردهای روحی دارد به ما میگوید: «مشکلی وجود دارد که باید روی آن کار کنی تا درمان شوی.»
در دردهای جسمی، دکتر اول چه میکند؟ معاینه. بدون معاینه، درمان معنا ندارد. خندهدار است!
دکتر اول باید بفهمد علت سردرد تو چیست و بعد بهتناسبِ آن تشخیص و آن بیماری، برایت دارو یا هر روش درمانی تجویز میکند. ممکن است برای این تشخیص، معاینه فیزیکی کند یا آزمایش و عکس بنویسد. پس اول معاینه میکند تا مشکل را تشخیص دهد، بعد درمان.
حالا چطور است که ما بدون معاینه و تشخیص میخواهیم دردهای روحی خود را درمان کنیم؟! که اغلب هم به فکر درمان نیستیم! فقط میخواهیم با استفاده از مُسکنها، درد را خفه کنیم! اما با خفه کردنِ درد و با ندیدن درد، بیماری از بین نمیرود! فقط ممکن است آن را حس نکنیم! اما آن غده، آن مرض و آن مشکل، ریشهدارتر میشود و ممکن است حتی جان ما را بگیرد!
.
مشخصات دقیقتر کتاب:
این کتاب شامل 4 فصل هست و 128 صفحه دارد. عناوین فصول را در زیر میبینید:
فصل ا: چرا نباید افکار منفی را دور بریزیم؟
فصل 2: معاینه
فصل 3: درمان
فصل 4: نکات
زیر عنوانهاب فصول کتاب:
چرا نباید افکار منفی را دور بریزیم؟
مکانیزمی به نام درد
لزوم رفتن به دلِ دردها
آدرس آرامش
معاینه
اول معاینه بعد درمان
خودآگاهی
صداقت بیرحمانه با خود
دفترچه ممنوعه
مسئولیت پذیری
موفقیت یا خوشبختی؟
درمان
زخمهای روحی
مرحله اول:پذیرش و اذعان
مرحله دوم: طلب کمک برای رشد
مرحله سوم: بخشش
مرحله چهارم: کمک به دیگران
نکات
چگونه متوجه بشوم که از یک زخم کاملاً عبور کردهام؟
در طریق عشق بازان، مشکل آسان کجا؟!
از خامی به پختگی
پایان و نقطه ی آغاز
.
خیانتی به نام مثبت نگری!
وای که بعضیها چه خیانتی به ذهن ما کردند، به اسم مثبت نگری! به اسم مثبت نگری از ما انسانهایی ساخته میشود که مشکل را داریم، فقط از ظاهر به درون منتقلش میکنیم، همین! از لایه ی بیرونی به لایههای درونیتر میرود و درمانش هم سختتر میشود!
یاد میگیریم با بیخیالی و گول زدن خودمان زندگی کنیم و این فاجعه است! با سرکوب درد، بیماری از بین نمیرود دوست من. دردهای روحی، مانند دردهای جسمی برای من و تو پیام دارد. پیامهایی بسیار مهم. حتی مهمتر از امراض جسمی.
درد، سرنخ پیدا کردن مشکل است. آنوقت میخواهیم درد(سرنخ) را در نطفه خفه کنیم! خب با این کار پیداکردن مشکل سختتر میشود. درد از خودآگاه به ناخودآگاه ما تبعید میشود، همین. این شد حل مشکل؟! اینکه خیلی سادهانگارانه است. دقیقاً، دقیقاً مشکل ما همینجاست. چرا؟ چون انگار ما خودمان هم دوست داریم گول بخوریم! دوست داریم سادهانگارانه نگاه کنیم. دنبال راهحلهای فوری، فستفودی، تکنیکی و اجیمجیلاترجی هستیم! که یکی بیاید با یک تکنیک، در یک لحظه، تمام درد روح ما را از بین ببرد! مثل این است که دنبال کسی هستیم که همینکه دستش را روی پای ما گذاشت، درد پایمان کلاً از بین برود!
و طبیعی است که وقتی دوست داریم سرمان کلاه برود، کلاهبرداران زیادی هم پیدا خواهند شد که سر ما را کلاه بگذارند! آنوقت میرویم سراغ کتاب یا همایشی که به ما وعده میدهد در سه سوت، در 48 ساعت یا در 21 روز، دردهای روحی ما را علاج میکند!
ما طمع کردیم که به پُست افراد کلاهبردار یا نادان خوردیم! اگر طمع نبود سرمان کلاه نمیرفت. پس خودمان هم مقصریم، نه فقط آنها که دانسته یا ندانسته درباره روح و روان انسانها مثل یک دستگاه رباتیک حرف میزنند و میخواهند سریع درباره هر مشکل، نسخه واحدی برای آدمها بپیچند.
حتی سرماخوردگی هم نسخه ی واحدی ندارد! نمی شود برای تمام کسانی که سرما خورده اند یک نسخه ی خاص تجویز کرد. چه برسد به بیماریهای پیچیدهتر!
من خودم هم پول و وقت زیادی در همین راهحلهای ژانگولری از دست دادم! در یک همایش بیسروته، با کلی حرفهای عوامفریبانه و کلی شومنبازی(!):
– حالا داد بزنید: حالتون چطوررررره؟!! محکم بگید که سقف اینجا بلرزه!
– عاااااااالیه!
– مثله گُلای قالیه!
– حالا کف و دست و هوراااااااا
مهد کودکه مگه؟! ما چرا بچه شدیم؟! این اندازه کوتهفکری و سطحی اندیشی؟!
پس پیام اول من در این کتاب این است که تمام چیزها و احساساتی که ما عنوان «بد» به آنها میدهیم، مثل غصه و افسردگی و خشم و … لزوماً بد نیست. اتفاقاً:
اگر قصد داشته باشید خودشناسی و خودآگاهی خود را قوی کنید و در حیطه ی روح و روان رشد قابلتوجهی کنید، همین چیزهای بهظاهر بد، بسیار به دردتان خواهند خورد!
این دردهای روحی به ما سرنخ میدهند که مشکلی وجود دارد و حالا باید بگردم تا ببینم مشکل من کجاست؟ از چیست؟ چگونه باید حلش کنم؟ و با حل کردن آن، بسیاری غم های ما از بین خواهند رفت. دراینباره خیلی مفصل در طول کتاب صحبت خواهم کرد.
59,000 تومانافزودن به سبد خرید
.درباره مرتضی رجب نیا:
- مرتضی رجب نیا مدیر سایت ارتباط سبز، روان تحلیلگر و مدرس خودتحلیلگری(خودشناسی) براساس متدهای روانشناسی تحلیلی(analytical psychology)
- نویسنده ۴ کتاب:کتاب «ارتباطات، پررویی نیست» در زمینه بهبود روابط صمیمی کتاب «نقشه ساخت پازل عزت نفس» در زمینه خودشناسی و عزت نفس کتاب «۷سرنخ اشتباههای ما در زندگی» در زمینه خودشناسی کتاب «افکار منفیات را دور نریز» در زمینه خودشناسی
- تدریس و مشاوره با متدهای روانشناسی تحلیلی
- برگزاری کارگاه ها و دورههای آموزشی مختلف در حیطه فردی و سازمانی
- بیش از ۷۰۰ ساعت مشاوره فردی و سازمانی
- برگزاری دورههای یکساله خودکاوی
- مدرس دورههای موفقیت360 درجه، شکارچیان خوشبختی، روابط عاطفی، از خجولی تا قاطعیت و دورهی آموزشی-کوچینگِ «مسیر سفر زندگی» کارگاههای نقشه گنج روابط، نوشدن، گفتگوهای حساس، کارگاه رازهای جذابیت (در اصفهان)، اصول شناخت شخصیت دیگران همایش ماشین خلق ثروت و…
59,000 تومانافزودن به سبد خرید
الهام ر –
با خوندن کتاب کلی حالم خوب شد تشکر از آقای رجب نیای عزیز
ارتباط سبز (خریدار محصول) –
سلام و عرض ادب. خوشحالم براتون مفید بوده. سپاس از همراهی شما
مریم –
سلام ودرود
من خیلی درگیر احساسات و مشکلات گذشته بودم مخصوصاخیانت همسرم با خواندن کتاب به نقاط مثبت و منفی مشکلم فکرکردم نقاط منفی به نظرم خیلی بزرگتربودوبه هیچ عنوان باش کنارنیومده بودم ومن ازمشکلم درسشوبازی کردم ولی درون خودم حتی دربهترین شرایط حتی یک ثانیه ازگناهش نگذشتم الانم میگم هیچ وقت در خودم نمی بینم ببخشم اما الان فکر میکنم آدم جایزالخطاست پیش اومده من میدونم دوتایی مقصربودیم امااین حق خیانتوبه کسی نمیده میخوام نهایت تلاشم رابرای کنارگذاشتن غصه ی اون ماجرابذارم تابازدچارش نشم تلاش کنم اگرهارابذارم کنار چون واقعاروز به روزمنوافسرده ترکردن من بعد اون ماجراخیلی درگیراگرهاشدم و منفی نگر از عالم و آدم گلایه داشتم
درنهایت عشق متنفرهم بودم
همسرم اصلاازاین آشفتگی ذهنم خبر نداره من فقط زندگیو بازی کردم
استادالان که فهمیدم چی میخوام میتونم افکار منفی رودوربریزم؟یااین آرامش گذرا و تاثیر کتابه؟من میدونم نمی بخشم امابایدآرامش رودرخودم برگردانم
مرتضی رجب نیا –
سلام و عرض ادب متقابل
اولا تبریک میگم که روی خودتون کار میکنیدو خوشحالم که براتون مفید بوده. ثانیا درباره سوالتون باید بگم جواب دادن بهش خیلی سخته واقعا. طبق همون بحثِ «معاینه» که در کتاب هم نوشتم، الان من اطلاعات کمی درباره شما دارم و نیاز به مرحله معاینه هست تا بتونم نسخه و راهنمایی دقیق بدم. برای همین شاید مشاوره بتونه کمک کنه که با انجام یک معاینه دقیق، ببینیم مسئله و داستان چیه و چیکار باید کنید.
سپاس از همراهیتون
ندا –
سلام وقتتون بخیر..
خواستم تشکر کنم ازتون
خیلی لذت بردم از خوندن این کتاب انگار داشتم رو در رو با شما صحبت میکردم
خیلی نکات مهم یاد گرفتم ازش..
پیش به سوی کتاب های بعدی از شما که انقد زیبا مسائل رو توضیح دادید!
مرتضی رجب نیا –
سلام وقت شما هم بخیر.
خوشحالم که براتون مفید بوده و ممنون از پیام و همراهیتون