برای مصاحبهای نورورزی و ویژه خدمت دکتر شیری عزیز رسیدم. ایشان نیازی به معرفی من ندارند و فقط توصیه میکنم این گفتگو را بههیچوجه از دست ندهید.
با توجه به اینکه این گفتگو در ویژهنامه عید و با حال و هوای عید و نوروز چاپ میشود، خیلی از مخاطبین در سال جدید میخواهند یک شروع جدید داشته باشند و نکاتی رو به خود و کسبوکارشان اضافه کنند که بدیع باشد. ما هم از این فضای نو شدن الهام میگیریم و از شما میخواهم بفرمایید برای این نو شدن چه توصیهای دارید؟
دکتر شیری:وقتی داشتم به سؤالتان فکر میکردم به ذهنم رسید که بهعنوان کسی که آدم شکستخورده زیاد دیدم و موفق هم زیاد دیدم و خودم هم همین بازی و روند را طی کردم، من متوجه شدم که مردم تمرکزشان خیلی روی موفقیت است درحالیکه راز اصلی به نظرم این است که تمرکز باید روی شکستها باشد. چون در شکستها الگوهایی هست که این الگوها متعلق به من است. در پیروزیها احتمالاً الگوها را راحت نمیشود درآورد. من اینطوری فهمیدم که در شکستها الگوها را بهتر میتوان درآورد. وقتی میگویم الگو مشخصاً نظر دارم به اینکه بگویم بعضی از آدمها روی حساب اتفاقات نیست که دچار شکست میشوند. اینجا بهتر است بگویم شکستها 2 دستهاند. یکسری شکستهایی که در اثر اتفاقاتی کاملاً بیرونی رخ میدهد مثلاینکه یک تبصره جدیدی وضع میشود، آتشسوزیای میشود یا اتفاقی در دنیا میافتد. درواقع یکسری مسائل هست که تمام آدمها در آن موقعیت و وضعیت آسیبپذیر هستند. و ما فقط میتوانیم واکنشمان را درباره آنها تنظیم کنیم. اما خیلی شکستها ربطی به این مسائل ندارد. مثلاً طرف تا حالا پنج شش بار کسبوکارش را عوض کرده اما الگوی شکست خوردنش یکسان است. یک نفر در دنیا هست به نام جفری یانگ که یک نظریه به نام طرحوارهها یا اسکیماها دارد. که این در درمان اختلالات روانی خیلی کاربرد دارد. میشود فهمید که بعضیها مدل شکست خوردنشان ناشی از این است که آنها بازندهاند. حالا چطوری میفهمیم بازندهاند؟ نگاه میکنم این آدم در خانهای بزرگشده که در این خانه فشار وحشتناکی برای برنده شدن بوده است. هر وقت فشار زیاد برای برنده شدن در یک خانواده یا جامعه بالا میرود احتمال شکست هم بالا میرود. بهمحض اینکه شما به همه آدمها بیایید بگویید که شما میتوانید پیروز بشوید و همگی موفق شوید (که اگر دقت کنید همهجا هم دارد گفته میشود) جامعه یا خانوادهای که در آن، فشار برای موفق شدن بالا میرود شکستخوردههایش زیاد میشوند. چرا؟ چون به لحاظ روانی افراد حاضر نیستند و آمادگی ندارند. چون این آدمها بلد نیستند از شکستهایشان درس بگیرند، اصلاً حوصله ندارند شکستهایشان را بررسی کنند!!
ولی خب میشود گفت که شکست، بالاخره هست..
.
دکتر شیری :بین شکست و بازنده بودن تفاوت معنایی جدیای وجود دارد. من از آدمهایی دارم برای شما صحبت میکنم که تمایل شدیدی به موفقیت دارند. یا استعدادش را ندارند یا عرضهاش را، و اینیک واقعیت است. بعضیها میخواهند واقعیت را انکار کنند. واقعیت این است که همه نمیتوانند شاگرداول شوند.
میشود گفت که این اکتسابی است؟ یعنی اینکه شاید نباید نهادینه باشد. آیا میشود آن را کسب کرد؟
دکتر شیری :اتفاقاً خبر خوب این است که کسانیکه تلهٔ روانی شکست دارند، میتوانند درستش کنند. البته بگذارید رک بگویم. با کتاب خواندن و صحبتهای انگیزشی و اینکه صبح بروم اینستاگرام بخوانم که «رؤیاهایت را فراموش نکن»(!) و اینجور چیزها که یک مقدار زیادی هم توی بورس هست، و با کتاب راز و غاز (!) و اینجور چیزها خواندن، نه. همه میدانند که من جزو منتقدین این مدل هستم ولی امروز دوست دارم این را بگویم که یکی باید به بچههای ما بگوید که همه موفق نمیشوند. وقتی میگوییم همه موفق نمیشوند اصلاً معنیاش این نیست که همه خوشبخت نمیشوند. سهم و وزنی که در مورد موفق شدن در اهداف و احساس خوشبختی، این روزها دارد داده میشود، یک سهم کاذب هست. ما میتوانیم با موفقیتهای کم و با متوسط بودن هم آدم خوشبختی باشیم.
یعنی تعریفمان را از موفقیت عوض کنیم؟
دکتر شیری :نه. منظورم این است که به موفقیت چگالی بیشازحد ندهیم.
آخر چون فشار همین جوی که میفرمایید حاکم هست، یک تعریف مشخصی از موفقیت به ما القا میشود.
دکتر شیری :آره. آنهم این است: تعیین هدف و رسیدن به آن. که فقط هم مالی و کاری هست! اینیک وهم است. بهطورجدی بعضیها تعریفشان از موفقیت بیش از اینکه یکروند باشد، بیشتر یک رؤیاست. و رؤیا، آدمهای سرخورده زیاد تولید میکند. اولاً بیاییم اینجوری ورود کنیم که همه نمیتوانند موفق شوند. منابع محدود است، بضاعتها محدود است، شبکهها محدود است. دوما اینکه همه آدمهایی که بازنده میشوند ناشی از این نیست که بازنده میشوند.
این بازنده یا Loser که گفتم. خیلیهایشان به خودشان میبازند. مثلاً یک خانمی که مراجعه من بوده یک کسبوکاری دارد راه میاندازد. کسبوکار در حوزه فشن و مد و دیزاین و اینهاست. خیلی هم تحصیلات بالا و همهچیزش عالی است. خارج ایران هم دارد این کار را استارت میکند. از این خانم میپرسم که چقدر بودجه برایش گذاشتی؟ گفت «ی شصت هفتاد هزارتایی میبره» سؤال بعدی، چطوری تأمین حساب کردی؟ میگوید «خب اینش باید اونجوری کنم وب سایتشو بدهم فلان تیم آی تی اروپا بزنه» و… میگویم چرا باید فلان تیم آی تی اروپا بزند؟ یک نفر وردپرس کار هم میتواند این را انجام دهد و تهش هم یکی دو میلیون هزینه ببرد. بعدش هم در صحبتهایش که ریز میشوم همه اعدادش تخمینی هستند. این آدم Loser هست. این در زندگی و کسبوکار اعدادش تخمینی هست. میگوید برای عکاس قرارداد بستم هزار دلار. میپرسم عکاس برای چی؟ تو خودت سه واحد عکاسی گذراندی. عکاسی حرفهای گذراندی و دوربین حرفهای داری. حالا فعلاً خودت بگیر. از چند زاویه از نمونههایت عکس بگیر بعداً اگر کسبوکارت گرفت اگر برایت میارزید و این هزینهای که میکردی فایدهاش میارزید، برو یک عکاس حرفهای هم بیاور. ولی وقتی الان که نه به داره نه به باره، چه معنیای دارد چنین هزینهای بخواهی بکنی؟ گفت من باید یک مسئول pr بگیرم. (منظورش public relation یا همان روابط عمومی است) گفتم آخر تو هنوز هیچی نیستی، خودت pr خودت باش.
راهحل برای یک شخصی که اینجوری و اصطلاحاً Loser یا بازنده هست، چیست؟
دکتر شیری :همه اولین کاری که باید بکنند این است که الگوهای شکست خوردنشان را دربیاورند. یکبار باید درِ این سطل آشغال احمقانه را برداریم. میدانم در آن بوی گند است. بوی گند تجربیات گندمان است. ببینیم چه اشتباهاتی را معمولاً همیشه انجام میدهیم. مثلاً درباره این دخترخانم اشتباهاتش این است: سهم و وزن زیاد دادن به عوامل حاشیهای، مثل همان قضیه pr. اینها خطاهای شناختی است. من عمداً میخواهم مسائل روانشناسی را ربط بدهم به کسبوکار.
معمولاً ما وزن دهی بیشازحد میدهیم به عواملی که میتوانند ما را موفق کنند. این ناشی از چیست؟ 1- ترس از شکست. و ترس از شکست، شکست بیشتر ایجاد میکند. 2- کمال طلبی: کمال طلبیای که میخواهی با آن بیارزشیهایت را بپوشانی. بیارزشی یعنی چی؟ یعنی آن سه واحد عکاسی را درست نگذراندهای. الانم نمیروی یک دوره کوچک آنلاین بگذرانی یا یک پول مختصری به یک عکاس بدهی تا دانشت را رفرش کند. این چیزهای ساده را انجام نمیدهیم و میگوییم ولش کن، هزار دلار میدهیم به یکی بیاید عکاسی کند! 3- بیحوصلگی: یکی دیگر از جاهایی که میتوانیم کمتر بازنده باشیم این است که کنار آدمهای برنده کارکنیم و الگو را از آنها یاد بگیریم. اگر من الگوی شکست خوردنم را فهمیدم، حالا بروم الگوی برنده شدن را از یکی یاد بگیرم. و آن آدم را برای خود مدل کنم. همه باید و باید یک مدت کارمندی کنند. یک اشتباهی در کشور ما دارد رخ میدهد که همه میخواهند خویشفرما بشوند! عزیز من تو برای خویشفرمایی باید قشنگ یک مدت کارمندی کنی. استثناء دیدم ولی استثنا را الگو نکنیم. ببین یا خودت یکچیز راداری یا نداری. آنجا که نداری باید یکچیز دیگر داشته باشی و آن، حرف گوش کردن است. میخواهی کسبوکارت رونق بگیرد؟ ببین فلانی که کسبوکارش رونق گرفته دارد چهکار میکند؟ فعلاً آن را مدل کن. همه میخواهند یکهو خلاق بشوند! نه فدات شم برای خلاقیت اول باید خاک صحنه خورده باشی، خاک دکان خورده باشی، کارمندی و پادویی کرده باشی. این کارها خیلی هم درست است. من خودم برای اساتیدم بسیار پادویی کردم. افتخار هم میکنم. اگر من الان خودم ایستادهام برای این است که خوب شاگردی کردهام. بعضیها میخواهند میانبر بزنند. میانبری نیست. یکچیزی که من نگران هستم این است که بچههای ما حوصله ندارند! صبوری ندارند.
چطور میتوانیم این حوصله را درست کنیم؟
دکتر شیری :یک فن تکواندو بخواهید یاد بگیرید باید 1000 بار بزنیدش. میانبری نداریم. آگه تصویرسازی ذهنی هم بکنید ممکن است با 700 بار زدن و تمرین کردن به نتیجه برسید اما تصویرسازی و رؤیابافی باعث نمیشود یکهفتهای و با 50 بار تمرین ماهر شوید! من آنتونی رابینز را بلدم و خیلی هم دوستش دارم اما یادتان باشد رابینز همینالان هم کلی کار میکند! من فالوور صفحه اینستاگرامش هستم و میبینم چقدر دارد تلاش و فعالیت میکند. فقط سالی 100 میلیون غذای رایگان دارد تولید میکند! بابا این آدم زحمتکشیده است. مردم بیشتر در فکر میانبرزدن هستند و من اصلاً به میانبر اعتقادی ندارم. خلاقیت را هم خیلیها فکر میکنند معنیاش این است که یک کاری که بقیه در سه سال انجام میدهند من در سه ماه انجام دهم. نه تو نمیتوانی این کار را بکنی. بقیه هم آیکیو و امکانات دارند. لطفاً دچار وهم نشوید. بچههای ما باید از این وهم بیرون بیایند.
من بزرگترین توصیهای که میتوانم به شما کنم این است که الگوی شکست خوردن خود را دربیاورید. هیچچیز اندازه این شما رو به پیروزی نزدیک نمیکند. حوصله کنید و جرئت کنید و درباره شکستهایتان فکر کنید و الگوی آن را دربیاورید.
اگر کسی خواست در ایام تعطیلات کتابی بخواند، چه کتابی پیشنهاد میکنید؟
دکتر شیری :کتاب «زندانیهای باور» و کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید». به نظر من عید برای کسی که درحالیکه رشد است یک شوخی است! هرروز یک آدمی که دارد برای زندگیاش تلاش میکند و میداند فقط یکبار 30 سالگی، 32،35 و… سالگی را تجربه خواهد کرد، باید عید باشد. ماجرای عید و حالتهای انگیزشی را بگذارید برای کسانی که احتیاج دارند به آنها تزریق انگیزش بشود! شما باید خودجوش و خود انگیز باشید و نیاز نداشته باشید مدام آمپول تقویتی بگیرید! اینجوری پیشرفت خواهید کرد.