مهارت نه گفتن – بخش اول: سوخت مورد نیاز برای نه گفتن

اهمیت نه گفتن

تمام زندگی به‌نوعی حرکت میان دو مفهوم «بله» و «نه» است. هرکدام از ما در لحظاتی از زندگی‌مان مجبوریم و باید «نه» بگوییم. این «نه» ممکن است به دوستان باشد یا اعضای خانواده‌مان یا ممکن است در محیط و مسائل کاری باشد و به همکارانمان یا رئیسمان یا کارمندانمان بخواهیم «نه» بگوییم و شاید مهم‌ترین فرد برای «نه» گفتن، خودمان باشیم، نه‌هایی که به خودمان باید بگوییم تا بتوانیم رشد کنیم و به موفقیت برسیم. درواقع این مسئله که آیا نه بگوییم یا نگوییم و اینکه چطور این کار را بکنیم تا حد زیادی کیفیت زندگی ما را تعیین می‌کند.

خیلی اوقات نمی‌توانیم خودمان را راضی کنیم که نه بگوییم آن‌هم دقیقاً درزمانی که واقعاً می‌خواهیم نه بگوییم و می‌دانیم کار درستی است. گاهی هم نه را می‌گوییم اما به شیوه‌ای که مانع رسیدن به توافق می‌شود و روابط را خراب می‌کند. به‌عبارتی‌دیگر در یک دوراهی غلط دور می‌زنیم:
یا می‌گذاریم از ما سوءاستفاده شود و به خواسته‌های بی‌جا تن می‌دهیم یا درگیر جنگ مخربی می‌شویم که درنهایت در آن‌همه بازنده هستند و روابط را نابود می‌سازیم.

مصداق های فراوان نه گفتن 

ما هرروز در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که باید به آدم‌هایی که به‌نوعی وابسته‌شان هستیم نه بگوییم. از نه گفتن به فرزند کوچکی که تقاضای چیپس و پفک می‌کند تا رئیسی که بی‌ملاحظه است و ناگهان کارهای زیادی روی سر شما می‌ریزد. یا مشتری‌ای سمج که تقاضای تخفیفی زیاد دارد یا حتی گدای پررویی که آویزانتان می‌شود تا چیزی از او بخرید، تا نه گفتن به صمیمی‌ترین دوستان و نزدیکان مثل همسر یا مادر و پدر. و نه گفتن سخت می‌شود زیرا:

نمی‌خواهیم معامله‌ای را از دست بدهیم
یا رابطه‌مان خراب شود
یا از تلافی طرف مقابل می‌ترسیم
یا حس می‌کنیم اگر نه بگوییم کارمان یا موقعیتی خوب را از دست می‌دهیم
یا اینکه اصلاً احساس گناه می‌کنیم و عذاب وجدان داریم و دلمان نمی‌آید نه بگوییم.

دلیل سختی نه گفتن

در حقیقت سختی نه گفتن در این است که:
مبارزه‌ای است بین استفاده از قدرت و حفظ رابطه

ازیک‌طرف استفاده زیاد از قدرت ممکن است به رابطه‌تان آسیب وارد کند و از سوی دیگر حفظ زیاد رابطه ممکن است قدرتتان را تضعیف کند. آدم‌ها اغلب به سه روش با این مشکل مواجه می‌شوند:

1) سازش می‌کنند: یعنی بر رابطه تأکید می‌کنند و بله می‌گویند آن‌هم دقیقاً زمانی که می‌خواهند نه بگویند.

2) حمله می‌کنند: یعنی بر قدرت تأکید می‌کنند تا به خواسته‌شان برسند. درواقع یک نه آبکی می‌گویند و رابطه را خراب می‌کنند.

3) کناره‌گیری و اجتناب می‌کنند: یعنی نه بله می‌گویند و نه و هیچ کار خاصی نمی‌کنند.

البته این سه مورد از هم جدا نیستند و گاهی خیلی قشنگ (!) آن‌ها را باهم ترکیب می‌کنیم به این صورت که ابتدا با طرف مقابل سازش می‌کنیم و  آوانس می‌دهیم (!) و مدام از حق خود می‌گذریم، کم‌کم خشم و کینه وجودمان را در برمی‌گیرد چون مدت زیادی احساسات واقعی‌مان را سرکوب کرده و مخفی نگه‌داشته‌ایم و این آتش‌فشان درونی ناگهان بروز پیدا می‌کند و حسابی از خجالت خودمان و طرف مقابل درمی‌آییم و نتیجه‌اش به‌زودی پشیمانی از رفتار خشونت‌آمیزمان می‌شود و به همین دلیل یا مجدداً سازش می‌کنیم یا با اجتناب و کناره‌گیری خود، مسئله را به‌کل نادیده می‌گیریم به امید اینکه خودش درست شود!

مطالب مربوط به نه گفتن را به دو بخش کلی تقسیم کرده‌ایم. بخش اول که بسیار مهم‌تر است بخش ذهنی و داشتن نگرش‌های درست است که خودش سه زیرمجموعه اصلی دارد و بخش دوم نحوه بیانِ نه است که آن‌هم نکات خاصی دارد.
در اینجا با اولین بخش نگرش‌ها آغاز می‌کنیم و امیدواریم این دسته از مقالات ارتباط سبز را نیز همراهی کنید.

مهارت نه گفتن
سوخت موردنیاز ما برای نه گفتن

از دل شروع کنید: بهتر است فرایند نه گفتن را با تمرکز روی خودمان و با دل خود آغاز کنیم. چرا؟ چون هر نه ای که می‌گوییم درواقع هم‌زمان برای گفتن بله دیگری است به خودمان و موفقیتمان. درک این موضوع بسیار مهم است و هرچه ارزش‌ها و معیارهای درونی ما قوی‌تر باشد خیلی راحت‌تر نه می‌گوییم. چون آن نه، ریشه در بله‌ای مستحکم در درون ما دارد.

ما هیچ شانسی نداریم که بتوانیم دیگران را تحت تأثیر خود قرار دهیم مگر اینکه اول‌ازهمه بتوانیم واکنش‌ها و احساسات طبیعی خودمان را مدیریت کنیم و بر خود مسلط باشیم، تا از سر احساسات منفی مانند ترس، خشم و یا عذاب وجدان اقدامی نکنیم.
اولین و مهم‌ترین مرحله در این بخش این است که از خود بپرسیم چرا؟ چرا می‌خواهیم نه بگوییم؟ چه نیازها، علایق و ارزش‌هایی داریم؟ پاسخ به این‌گونه سؤالات باعث می‌شود مسیر خود را گم نکنیم و بر هدف اصلی و خواسته واقعی دلمان متمرکز بمانیم.

روبرو شدن با احساسات

البته باید با آرامش و به‌دوراز احساسات منفی این سؤالات را از خود بپرسیم. تا بتوانیم به‌درستی با واقعیت روبرو شویم.

چنانچه خشمگین باشیم، خشم چشم ما را کور می‌کند، اگر بترسیم ترس ما را فلج می‌کند و چنانچه احساس گناه و عذاب وجدان داشته باشیم از سر ضعف و سستی تصمیم می‌گیریم.

پس باید در ابتدا با احساساتمان روبرو شویم و از آن‌ها عبور کنیم. به این معنا که به حقیقت پشت احساسات دقت کنیم و گوش کنیم به ما چه می‌گویند نه آن‌ها را سرکوب کنیم و نه تسلیم آن‌ها شویم و به‌جای این 2 راه اشتباه سعی کنیم احساساتمان را بشناسیم و با شناخت آن‌ها را تحت سلطه خود درآوریم. به این معنی که سعی کنیم پیام پشت هر حسی را درک و کشف کنیم چون به‌محض اینکه این پیام را بفهمیم درواقع مأموریت آن احساس منفی خاتمه می‌یابد و سریعاً فروکش می‌کند. برای این کار می‌توانیم بیشتر فکر کنیم یا احساساتمان را برای دوستی تعریف کنیم یا اینکه آن‌ها را بنویسیم.

کنکاش درونی

وقتی آرام گرفتیم می‌رسیم به همان سؤالات چرا؟ باید مداوم بپرسیم چرا؟ خاصیت این کار این است که به اعماق وجودمان می‌رویم و به گنج‌ها و الماس‌های گران‌بهایی می‌رسیم مانند:

خواسته‌ها: خواسته‌ها و منافع چیزهایی‌اند که دوست داریم به آن‌ها بله بگوییم مثلاً وقتی به سیگار کشیدن همکارمان در اتاق نه می‌گوییم داریم به‌سلامتی و تنفس هوای سالم بله می‌گوییم. برای یافتن منافع و خواسته‌هایتان می‌توانید این سؤالات را از خود بپرسید:

می‌خواهم با نه گفتن از چه چیزی محافظت کنم؟ چه چیزی را خلق کنم؟ چه چیزی را تغییر دهم؟

نیازها: زیر لایه خواسته‌های ما نیازهایمان قرار دارند. امنیت، غذا، احترام، آزادی و… این‌ها انگیزه‌های اصلی ما و نیروی محرکه ما هستند و دلیل رفتارهایمان هستند. برای رسیدن به نیازهایتان‌ هم باید مدام بپرسید چرا؟ چرا می‌خواهید نه بگویید؟ مثلاً وقتی مدیریت درخواست اضافه‌کار در آخر هفته دارد در پشت احساس رنجشی که از رئیستان دارید نیاز اساسی به احترام وجود دارد.

ارزش‌ها: ارزش‌ها اصول و باورهایی هستند که به زندگی ما جهت و معنی می‌دهند. مانند صداقت، درستی، مهربانی و شجاعت و… ارزش‌ها نیز انگیزه خوبی به ما می‌دهند تا راحت‌تر نه بگوییم.

همین‌طور که ملاحظه کردید، برای پیدا کردن هدف درونی و خواسته دلمان یک کنکاش اساسی می‌کنیم شاید کل این روند یک دقیقه هم طول نکشد اما به‌شدت مهم است، چراکه سوخت موردنیاز ما برای نه گفتن را فراهم می‌کند.

نکته مهم: در حقیقت ما داریم به کسی یا چیزی یا موقعیتی نه می‌گوییم تا به اهداف واقعی و خواسته بر حق دلمان برسیم و اگر هدف درونی خود راندانیم چطور می‌توانیم درست و قاطعانه نه بگوییم؟!

از دل ارزش‌ها، خواسته‌ها، منافع و نیازهای ما هدفی بیرون می‌آید چنان محکم و استوار که لحظه‌ای تردید نمی‌کنیم نه بگوییم یا نه. آن‌هم وقتی خواسته واقعی و هدف واقعی ما مورد تهدید است. این هدف به ما انگیزه و انرژی لازم را می‌دهد و پایه‌های حرف ما را قوی و عمیق می‌کند. در این شرایط دیگران‌ هم خیلی راحت‌تر «نه» ما را قبول می‌کنند و به ما احترام خواهند گذاشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *