نه گفتن را یاد بگیریم؛چگونه نه بگوییم ؟

3 مرحله درونی برای نه گفتن

1- نه گفتن را از دل شروع کنید.

بهتر است فرایند نه گفتن را با تمرکز روی خودمان آغاز کنیم. بهتر است با دل خود آغاز کنیم. هر نه ای که می‌گوییم درواقع هم‌زمان برای گفتن بله دیگری است به خودمان و موفقیتمان. درک این موضوع بسیار مهم است و هرچه ارزش‌ها و معیارهای درونی ما قوی‌تر باشد خیلی راحت‌تر نه می‌گوییم. چون آن «نه»، ریشه در بله‌ای مستحکم درون ما دارد.چگونه نه بگوییم ؟

ما هیچ شانسی نداریم که بتوانیم دیگران را تحت تأثیر خود قرار دهیم مگر اینکه اول‌ازهمه بتوانیم واکنش‌ها و احساسات طبیعی خودمان را مدیریت کنیم و بر خود مسلط باشیم. تا از سر احساسات منفی مانند ترس، خشم و یا عذاب وجدان اقدامی نکنیم. اولین و مهم‌ترین مرحله این است که از خود بپرسیم چرا؟ چرا می‌خواهیم نه بگوییم؟ چه نیازها، علایق و ارزش‌هایی داریم؟ پاسخ به این‌گونه سؤالات باعث می‌شود مسیر خود را گم نکنیم و بر هدف اصلی و خواسته واقعی دلمان متمرکز بمانیم. و البته باید با آرامش و به‌دوراز احساسات منفی این سؤالات را از خود بپرسیم. تا بتوانیم به‌درستی با واقعیت روبرو شویم.

 

چنانچه خشمگین باشیم، خشم چشم ما را کور می‌کند،
اگر بترسیم، ترس ما را فلج می‌کند
و چنانچه احساس گناه و عذاب وجدان داشته باشیم، از سر ضعف و سستی تصمیم می‌گیریم.

 

پس باید در ابتدا با احساساتمان روبرو شویم و از آن‌ها عبور کنیم. به این معنا که به حقیقت پشت احساسات دقت کنیم و گوش کنیم به ما چه می‌گویند، نه آن‌ها را سرکوب کنیم و نه تسلیم آن‌ها شویم و به‌جای این 2 راه اشتباه، سعی کنیم احساساتمان را بشناسیم و با شناخت، آن‌ها را تحت سلطهٔ خود درآوریم. به این معنی که سعی کنیم پیام پشت هر حسی را درک و کشف کنیم چون به‌محض اینکه این پیام را بفهمیم درواقع مأموریت آن احساس منفی خاتمه می‌یابد و سریعاً فروکش می‌کند. برای این کار می‌توانیم بیشتر فکر کنیم یا احساساتمان را به دوستی تعریف کنیم یا اینکه آن‌ها را بنویسیم. وقتی آرام گرفتیم می‌رسیم به همان سؤالات چرا؟ باید مداوم بپرسیم چرا؟ خاصیت این کار این است که به اعماق وجودمان می‌رویم و به گنج‌ها و الماس‌های گران‌بهایی می‌رسیم مانند:

 

خواسته‌ها: خواسته‌ها و منافع چیزهایی‌اند که دوست داریم به آن‌ها بله بگوییم مثلاً وقتی به سیگار کشیدن همکارمان در اتاق نه می‌گوییم داریم به‌سلامتی و تنفس هوای سالم بله می‌گوییم. برای یافتن منافع و خواسته‌هایتان می‌توانید این سؤالات را از خود بپرسید: می‌خواهم با نه گفتن از چه چیزی محافظت کنم؟ چه چیزی را خلق کنم؟ چه چیزی را تغییر دهم؟

 

 

ارزش‌ها: ط ارزش‌ها اصول و باورهایی هستند که به زندگی ما جهت و معنی می‌دهند. مانند صداقت، درستی، مهربانی و شجاعت و… ارزش‌ها نیز انگیزه وبی به ما می‌دهند تا راحت‌تر نه بگوییم.

همین‌طور که ملاحظه کردید، برای پیدا کردن هدف درونی و خواستهٔ دلمان یک کنکاش اساسی می‌کنیم شاید کل این روند یک دقیقه هم طول نکشد اما به‌شدت مهم است. چراکه سوخت موردنیاز ما برای نه گفتن را فراهم می‌کند. در حقیقت ما داریم به کسی یا چیزی یا موقعیتی نه می‌گوییم تا به اهداف واقعی و خواستهٔ بر حق دلمان برسیم و اگر هدف درونی خود را ندانیم چطور می‌توانیم درست و قاطعانه نه بگوییم؟!
از دلِ ارزش‌ها، خواسته‌ها، منافع و نیازهای ما هدفی بیرون می‌آید که چنان محکم و استوار است که لحظه‌ای تردید نمی‌کنیم که نه بگوییم یا نه. آن‌هم وقتی خواستهٔ واقعی و هدف واقعی ما مورد تهدید است. این هدف به ما انگیزه و انرژی لازم را می‌دهد و پایه‌های حرف ما را قوی و عمیق می‌کند. در این شرایط دیگران هم خیلی راحت‌تر نه ما را قبول می‌کنند و به ما احترام خواهند گذاشت.

 

2- تهیه برنامه پشتیبان.

در ادامه آمادگی ذهنی ما برای نه گفتن، تهیه برنامه بکاپ و جایگزین بسیار راهگشاست و اعتمادبه‌نفس لازم را برای هر نوع نه گفتنی به ما می‌دهد. درواقع ما برنامه‌ای را آماده می‌کنیم تا اگر نه ما قبول نشد آن را به اجرا بگذاریم تا بتوانیم به خواسته‌ها و اهداف درونی خود برسیم. شاید در ظاهر فکر کردن به یک برنامهٔ جایگزین کمی سخت باشد و یا شاید پیش خود فکر کنیم چه نیازی هست؟ حالا پیش می‌رویم تا ببینیم چه پیش می‌آید. اما برای گفتن نه قدرتمند و با اعتمادبه‌نفس این تمرین بسیار حیاتی و ضروری است و ترس و خشم ما را به اعتمادبه‌نفس و اراده تبدیل می‌کند.

 

این کار همچنین آزادی روانی و روحی لازم را به ما می‌دهد چون‌که اگر باور داشته باشیم که به همکاری طرف مقابل دل‌بسته‌ایم در عمل به گروگان او تبدیل می‌شویم و درنتیجه احساس ترس و یا خشم خواهیم کرد و همین ما را به سمت سازش یا حمله سوق می‌دهند.

مثلاً در برابر مشتری‌ای که دائم با خواسته‌های نامعقولش ما را در فشار می‌گذارد، برنامهٔ پشتیبان ما می‌تواند پیدا کردن مشتریان تازه و عملیات بازاریابی باشد یا اگر کارمندیم ممکن است بخواهیم با مدیریت مشورت کنیم تا او خودش با مشتری تماس بگیرد و مسئله را حل کند. یا هر مورد خلاقانهٔ دیگری. مهم این است که به این موضوع فکر کنیم قبل از آنکه بخواهیم نه بگوییم. در این صورت قدرت بیشتری در خود احساس می‌کنیم و خیلی منطقی‌تر و راحت‌تر نه می‌گوییم.

 

اگر طرف مقابل نه ما را پذیرفت که هیچ وگرنه سراغ برنامهٔ پشتیبان خود می‌رویم. دقت کنید که منظور از این کار به‌هیچ‌وجه عقب‌نشینی نیست و این آخرین چارهٔ کار است بدیهی است که دوست داریم مشتری، دوست یا حتی همسر خود را حفظ کنیم ولی اگر می‌بینیم که قرار نیست به آنچه نیاز داریم دست پیدا کنیم برنامهٔ پشتیبان را به‌عنوان آخرین راه‌حل در ذهن خودداریم. همچنین قرار نیست این برنامه چوبی در دست ما باشد تا با آن بر سر روبرویی بزنیم و یا مجازاتش کنیم. این برنامه برای بروز خشم و یا ناامیدی‌ها نیست بلکه راهی واقعی است که اطمینان حاصل کنیم منافع و نیازهایمان تأمین خواهد شد، حتی اگر طرف مقابل همکاری نکند. چند برنامهٔ پشتیبان ساده:

 

 

خودمان انجامش بدهیم: این گزینه ماهیت یک‌طرفه دارد. چه‌کاری هست که به دست خودمان می‌توانیم انجام دهیم تا منافعمان را برآورده سازد؟

 

 

خارج شدن: این روش هم یک‌طرفه است و عبارت است از ترک موقعیت یا حتی رابطه یا کار…. مثلاً وقتی مدیری خیلی بدخلق است در گفتن یک نه خاص به او برنامهٔ پشتیبانی ما این است که نهایتاً اگر نپذیرفت کار خود را ترک کنیم و دنبال فرصت‌های بهتر باشیم.

 

نفر سوم: آیا فرد سومی هست که در صورت عدم توافق بتوانید به او مراجعه کنید؟ مثلاً اگر همسایه‌ای هست که مدام آزار و اذیت دارد می‌توانید از مدیر ساختمان بخواهید یا با او صحبت و برخورد کند یا اینکه از پلیس کمک بگیرید.

 

ساخت یک ائتلاف: گاهی خوب است دوروبر خود را بنگریم و کمک بخواهیم. مثلاً در برابر مدیر سلطه‌گر می‌توانید با کارمندانی که منافع مشترک داریم جمعی سازیم و خب همیشه نیروی جمع بیش از یک نفر است.

 

در ساخت برنامهٔ پشتیبان بهتر است واکنش‌های طرف مقابل را پیش‌بینی کنیم تا آمادگی لازم را برای روبرویی با آن داشته باشیم. حتی بد نیست اگر بدترین حالت ممکن را در نظر بگیریم و از خود بپرسیم بدترین کاری که طرف مقابل در صورت نه گفتن ما می‌تواند بکند چیست؟ هدف ترسیدن بی‌مورد نیست اتفاقاً با فکر به این مورد غالباً درخواهیم یافت که حتی در بدترین حالت هم شرایط به آن بدی که فکر می‌کنیم نیست و ما معمولاً در ذهن خود عواقب احتمالی نه گفتن را اغراق و بزرگ‌نمایی می‌کنیم و درنهایت چون برای هر شرایطی آمادگی داریم می‌توانیم شجاعانه و با اعتمادبه‌نفس از خودمان و خواسته‌هایمان دفاع کنیم.

 

3- بررسی تصمیم برای نه گفتن.

هنگام تصمیم برای اینکه اصلاً نه بگوییم یا خیر بهتر است از خود بپرسیم:
آیا نه گفتن برای من سودی دارد؟ فکر کنیم که آیا با این نه گفتن یکی از منافع و خواسته‌های کلیدی ما تأمین می‌شود؟ آیا این منفعت ارزش به جان خریدن مبارزه باا دیگران را دارد؟ اگر آری، ادامه دهید. آیا قدرت نه گفتن دارم؟ آیا توانایی این رادارید که بر سر نه خود بمانید و از آن کوتاه نیایید؟ آیا برنامهٔ پشتیبان عاقلانه و حساب‌شده دارید؟ اگر آری، ادامه دهید.

آیا حق نه گفتن دارم؟ گاهی ممکن است از خود بپرسیم که اصلاً حق‌داریم نه بگوییم؟ گاهی دچار حس گناه و عذاب وجدان می‌شویم. این را بدانید که به‌طورکلی به‌عنوان انسان که حق آزادی دارد و آزادی هم با نه گفتن به یکسری افراد و شرایط به وجود می‌آید، همهٔ ما این حق راداریم.

 

حالا که منافع و قدرت و حق با شماست به‌پیش بروید و مطمئن باشید چیزی جلودارتان نخواهد بود!

 

کتاب <<ارتباطات پررویی نیست>> را به شما پیشنهاد میکنیم که از طریق لینک زیر میتوانید آن را تهیه نمایید :

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *