عقلانیت چیست؟ بزرگان دنیا در مورد عقلانیت چه می گویند!

عقلانیت

خیلی وقت ها دیگران را نصیحت می کنیم که تصمیمات عاقلانه بگیرند یا بزرگترها ما را به انجام کارهای عاقلانه نصیحت می کنند و این جمله ها را زیاد می شنویم. اما واقعا” تعریف عقلانیت یا عاقل بودن چیست؟ چه کاری کنیم که عاقلانه عمل کنیم؟ و با عقلانیت تصمیم بگیریم ؟



عاقل بودن و عقلانیت یعنی چه؟

چطور زندگی عاقلانه داشته باشیم؟

برخی رفتار عرفی را مطابق رفتار عقلانی می دانند در صورتیکه در جامعه در طول تاریخ دیده شده است که عرف های اشتباهی وجود داشته است و در یک زمانه ای عرف و رایج بوده است اما بعدا” متوجه شدند که کار درست و عقلانی نیست.

دو تعریف خیلی خوب از عقلانیت در طول تاریخ وجود دارد:

اولین نظریه  در مورد عقلانیت چیست ؟،از سقراط است که اولین نفری بوده که در این زمینه کار کرده است. سقراط مبنای عقل گرایی و عاقل بودن را شک کردن می دانسته است. کار او این بوده که آدم ها را دچار سوال می کرده  و گزاره های بدیهی را به چالش می کشانده است. ما خیلی چیزها را در زندگی بدیهی می دانیم و حتی یک بار هم در طول عمرمان به آنها فکر نمی کنیم اما نظر ارسطو این بوده که اگر به عنوان انسان بتوانیم بدیهی ترین مسائل خودمان را زیر سوال ببریم و به آنها شک کنیم، انسان عاقلی هستیم.

بنابراین هر فردی که خط قرمزهای کمتری دارد انسان عاقل تری است. در سطح جامعه نیز می توان گفت جامعه ای که خط قرمز های کمتری برای پرسشگری دارد، جامعه عاقل تری است. اما جامعه هایی هم وجود دارند مثل جامعه ما که از هیچ چیزی نمی توانیم سوال بپرسیم و کلی خط قرمز سیاسی و مذهبی و غیره داریم. جامعه ای با این مقدار خط قرمز، نمی تواد جامعه عاقلی باشد و آدم های عاقلی را پرورش دهد.

بنابراین سقراط شک گرایی را پایه عقل و عاقل بودن می دانست. اگر در مورد مساله ای شک نکنید به آن فکر نمی کنید و عقلانیتی نیز به وجود نمی آید. وقتی یک مساله را خیلی خیلی بدیهی بدانید به آن شک نمی کنید و آن را مسلم می دانید و فکر می کنید لازم نیست در مورد آن شک کنید.

اما ما می توانیم در زندگی در هر چیزی فکر کنیم، در باورهایمان مرام و مسلک مان و چیزهای دیگر، و بدیهی ترین مسائل شک کنیم و در مورد درستی آنها فکر کنیم. اگر این روش را انجام دهید می توانید به یک فرد عاقل تبدیل شوید و زندگی عاقلانه داشته باشید. مثلا” اگر اعتقاد دارید: انسانیت یعنی محبت، می توانید در آن شک کنید زیرا خیلی از کسانی که از این شعار استفاده می کنند نه معنی انسانیت را متوجه می شوند نه محبت، ولی چون این شعار زیاد تکرار شده است همه آن را بدیهی می دانند.

اگر بتوانید در بدیهی ترین چیزهایی که در زندگی انجام می دهید، شک کنید، و در مورد درستی آنها فکر کنید می توانید آرام آرام یک زندگی عاقلانه داشته باشید و به یک فرد عاقل تبدیل شوید.

اما تعریف دوم  در مورد عقلانیت چیست ؟،که تعریف رنه دکارت است مبتنی بر شهود است. بعدها یونگ نیز این بحث شهود را در MBTI به کار برد اما چیزی که مد نظر دکارت است چیز دیگری است. دکارت معتقد بود که ما یک عقل محض داریم که اگربتوانیم نگاه objective  داشته باشیم نه subjective   می توانیم عقلانی فکر کنیم. یعنی اگر احساسات ما در تصمیم ما دخیل نباشد درست تصمیم گرفته ایم. بطور مثال اگر یک فرد بخواهد راجع به فرزندش نظر بدهد نمی تواند objective نظر دهد و نگاهش subjective می شود. اگر فردی که هیچ احساسی راجع به فرزند شما ندارد نظر بدهد، نظر درست تری می دهد.

بعدها این نظریه توسط عده دیگری مانند فروید نقض شد و فروید معتقد بود در مورد عقلانیت چیست؟،که انسان خیلی چیزها را راجع به خودش هم نمی داند و بیشتر ناخودآگاه است. فکر کمی کند به چیزی احساس ندارد ولی دارد و یا فکر می کند به چیزی احساس ندارد ولی در واقع احساس دارد. بعد از آن بحث reliability مطرح شد که اگر مثلا” ده نفر یک موضوع را تایید کنند می توانیم بگوییم این نگاه objective است.

اگر یک فرد یک میز را اندازه می گیرد و اندازه آن یک متر و نیم باشد، در هر حالت احساسی ای که قرار داشت باز هم میز را اندازه گیری کند همان یک متر و نیم است و تغییری نمی کند اما ممکن است وقتی حال شخصی خوب است در مورد یک انسان نظری داشته باشد که با زمانیکه حال او بد است متفاوت باشد و این نگاه متفاوت می شود و نگاه subjective می شود.

دکتر سروش هم یک کتاب دارد در مورد عقلانیت چیست؟،به نام بسط تجربه نبوی که در آن عقلانیت را از سه منظر بررسی می کند. اول اینکه هر جا وحی باشد عقلانیت نیست چون ابزار سنجش قابلیت اطمینان نداریم و تا وقتی در بحث وحی باشیم نمی توانیم عاقلانه صحبت کنیم. دومین مساله انقلابی گری است که هر وقت دید ما سیاه و سفید باشد و یک عده را نفی کنیم و عده دیگری را تایید کنیم نمی توانیم عقلانی فکر کنیم. سومین مساله در زمان عشق و عاشق بودن است که در این زمان  نیز نمی توانیم درست فکر کنیم چون عشق چشم ما را کور می کند و نمی توانیم به یک مساله نگاه درست و بی طرفی داشته باشیم.

ژان پل سارتر نیز نظر زیبایی در زمینه عقلانیت چیست؟، دارد. او معتقد بود همین که ما دغدغه عاقل بودن داشته باشیم عقلانیت است و همین که ما دغدغه مهربانی داشته باشیم انسانیت است. تعریف او از انسانیت این است که انسان بودن یعنی دلهره داشتن.

اول اینکه بدانیم عقل و عقلانیت دغدغه ما هست یا خیرچون خیلی از ما دغدغه مان این است که حرف و سخنی را چه کسی گفته است و مثلا” اگر گفته شود که این سخن از امامی یا از پیامبری است آن را قبول می کنیم و حرف درستی می پنداریم حتی اگر آن را متوجه نشویم. اما اگر همان حرف و سخن را از شخص دیگری بشنویم، آن را قبول نمی کنیم.

پس اگر فردی را قبول داشته باشیم، هر چه بگوید را قبول می کنیم، اما این مبنای عقلانیت نیست. اگر روش فکر کردن ما این باشد در واقع دغدغه عقلانیت را نداریم. بنابراین باید بدانیم که چه میزان دغدغه عقلانیت داریم.

چیزی به نام عقل داریم اما قرار بر این نیست که هر چیزی غیر عقلانی باشد لزوما” بد نیست این یک نگاه اشتباه فکری رایج است. در مورد عبارت واکنش منطقی و واکنش احساسی، فکر می کنیم که واکنش عقلانی و منطقی درست تر است.

در جایی لازم است که واکنش عقلانی و منطقی داشته باشیم اما در جای دیگری به واکنش احساسی نیاز داریم. بنابراین نه احساس بهتر است و نه عقل بهتر است بلکه هر یک عملکرد خودشان را در جایگاه خودشان دارند. اگر در جایی می گوییم موضوعی عقلانی نیست به این معنا نیست که کلا” این موضوع غلط است و اگر بخواهیم همه چیز را با عقل بسنجیم قطعا” دنیای زیبایی نخواهیم داشت. دنیایی که در آن شاعران و هنر و دیوانگی نباشد دنیای زیبایی نخواهد بود و به قول نیچه چاشنی زندگی اندکی دیوانگی و جنون است.

عقل و احساس و منطق و عشق هیچکدام به همدیگر برتری ندارند  ولی ما اشتباه فکر می کنیم و ارزش گذاری می کنیم در صورتیکه مثلا” برای در آغوش گرفتن فرزندمان لازم نیست از عقل استفاده کنیم و باید احساسسمان را بالا بیاوریم یا برای تصمیم گرفتن در مورد یک مساله مهم در زندگی لازم است عقل را بالا بیاوریم.

اما در اینجا اشتباهی که صورت می گیرد این است که فرد یکی را انتخاب می کند و دیگری را حذف می کند و فکر می کند با این کار مشکل را حل نموده است در صورتیکه با حذف یک طرف مشکل رفع نخواهد شد.

شعار خودت باش به این معنا نیست که هر کاری می کنی درست است و خودت باش بلکه به این معناست که یک خود بالقوه داری و باید آن را بالفعل کنی و خود ایده آل برای خودت بسازی. مثلا” اگر سرعت دویدن تو یک عدد است در حالت عادی این است اما اگر یک سگ دنبال تو باشد با سرعت بیشتری می دوی پس در واقع سرعت تو این عدد است پس خودت باش یعنی ببین نهایت توان تو کجاست تا بتوانی در آن زندگی کنید. 

در دوره “قهرمان زندگی ات شو” بحث من همین است که الماس درون خود را کشف کن و از سردرگمی خارج شو و به کاری که در آن توانایی داری وارد شو و ادامه بده. یکی از کمک های مهم خودشناسی به ما این است که بفهمیم چه چیزی دوست داریم و عطیه الهی درون وجود ما چیست و در دوره “قهرمان زندگی ات شو” بحث بر سر همین موضوع است. Rationality

 

2 thoughts on “عقلانیت چیست؟ بزرگان دنیا در مورد عقلانیت چه می گویند!

  1. محمد says:

    سخن شما:
    اول اینکه بدانیم عقل و عقلانیت دغدغه ما هست یا خیرچون خیلی از ما دغدغه مان این است که حرف و سخنی را چه کسی گفته است و مثلا” اگر گفته شود که این سخن از امامی یا از پیامبری است آن را قبول می کنیم و حرف درستی می پنداریم حتی اگر آن را متوجه نشویم. اما اگر همان حرف و سخن را از شخص دیگری بشنویم، آن را قبول نمی کنیم.
    نقد و ارزیابی سخن شما:
    با فرض اینکه با بررسی‌های عقلی به این نتیجه رسیده باشیم که سخن امام (ع) یا پیامبر(ص) معصوم هستند و کاملا و همیشه و ضرورتا و ذاتا درست و مطابق عقل و واقع آنگاه آیا از نظر عقل شما در چنین جایگاهی باید با سخن آنان معصومین چه کار کرد؟

    • مرتضی رجب نیا says:

      عقل باید در راس امور باشد. حرفی را که درستی‌اش بر من ثابت شده می‌پذیرم نه اینکه چون فلان کس گفته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *